×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

زندگی را اینگونه دیدم

× در این وبلاگ دلنوشته ها و جملاتی که ازشون خوشم میاد مینویسم
×

آدرس وبلاگ من

girlnight.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/girlnight

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

شوالیه

شوالیه ای به دوستش گفت: بیا به کوهستانی برویم که خداوند در آنجا سکنی دارد. می خواهم ثابت کنم که خدا فقط بلد استاز ما چیزی بخواهد، در حالی که خودش به خاطر ما کاری نمی کند.
دیگری گفت: من هم می آیم تا ایمانم را نشان بدهم.
همان شب به قله کوه رسیدند? و از درون تاریکی آوایی را شنیدند: سنگ های روی زمین را بر پشت اسبانتان بگذارید.
شوالیه ی اول گفت: دیدی؟! بعد از این کوهنوردی، می خواهد بار سنگین تری را هم با خود ببریم. من که اطاعت نمی کنم.
اما شوالیه ی دوم به دستور عمل کرد. هنگام برگشت، سپیده دم بود، و نخستین پرتوهای آفتاب بر سنگ های شوالیه ی پارسا تابید: الماس ناب بودند.
استاد می گوید: تصمیم های خداوند اسرارآمیز، اما همواره به سود ماست.

جمعه 22 شهریور 1392 - 1:38:25 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://y.n.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 16 آذر 1392   11:12:34 PM

با سلام وعرض ادب دوست عزیز اینکه ما کمان می کنیم بعضی چیزهامحال است بشتر برای ان است برای خودعذری اورده باشیم

آخرین مطالب


ما آدم معمولیا


شوالیه


مرد پلید


داستان آموزنده


هشدار


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

8230 بازدید

8 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

13 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements